برنامهنویس نشدم ناراحتم نیستم
من یک معلم ساده بودم، شما گرگم کردید!
این جمله، خلاصهی یک درد و دل عمیق و یک تلنگر محکم است. همه ما تجربهاش را داشتهایم: شروع یک مسیر جدید با هیجان و انگیزه فراوان، اما در میانه راه، سرد شدن و رها کردن همه چیز. چرا این اتفاق میافتد؟ چرا با اینکه میدانیم موفقیت در انتهای مسیر است، عقبنشینی میکنیم؟
در این مقاله، ما به ریشهی این مشکل میپردازیم. بر اساس تجربه واقعی یک دوره آموزشی که قرار بود بهترین باشد اما نتایج عجیبی داشت، دو تله ذهنی بسیار خطرناک را شناسایی میکنیم که ۹۰٪ افراد در آن گرفتار میشوند. این مقاله برای کسانی است که از بهانهها خسته شدهاند و میخواهند بفهمند چرا اهدافشان را رها میکنند و چطور میتوانند این چرخه را برای همیشه بشکنند.
ما اهدافمان را رها میکنیم چون به جای مقابله با سختیها و درد شکست، به دنبال بهانههایی برای آرام کردن وجدان خود هستیم. این بهانهها میتوانند شکلهای مختلفی داشته باشند؛ از پناه بردن به سرگرمیهای لحظهای و بیارزش گرفته تا استفاده نادرست از باورهای معنوی برای رسیدن به یک «آرامش کاذب».
چرا اهدافمان را رها میکنیم؟
برای درک عمیقتر این موضوع، میتوانید به فایل صوتی کامل این پادکست که الهامبخش این مقاله بوده است، گوش دهید.
داستان یک دوره آموزشی که همه چیز را تغییر داد
تصور کنید بهترین و کاملترین مدل آموزشی برنامهنویسی دنیا را با قیمتی تقریبا رایگان در اختیار صدها نفر قرار میدهید. انتظار دارید چه اتفاقی بیفتد؟ احتمالاً یک خروجی فوقالعاده و تعداد زیادی متخصص جدید. اما واقعیت چیز دیگری بود.
ما این کار را در آکادمی دانه کار انجام دادیم. با این نیت که ایرانیها باید قدر یکدیگر را بدانند و مسیر پیشرفت برای همه هموار شود. افراد زیادی ثبتنام کردند، اما پس از مدتی متوجه شدیم که بخش بزرگی از آنها پیشرفت نمیکنند. آنها مسیر را رها کرده بودند. عجیبتر از خودِ رها کردن، «آرامش» آنها پس از شکست بود. انگار نه انگار که قولی به خودشان، به خانوادهشان و به آیندهشان داده بودند. اینجاست که ماجرا تکاندهنده شد.
دو تله ذهنی بزرگ که شما را از مسیر خارج میکنند
وقتی عمیقتر شدیم، فهمیدیم مشکل نه در دوره آموزشی بود و نه در کمکاری ما. مشکل در ذهنیت شرکتکنندهها بود. دو الگوی رفتاری مشخص، مثل یک ویروس، جلوی پیشرفت آنها را گرفته بود.
تله اول: آرامش کاذب به جای قدرت گرفتن
بخشی از افراد، باورهای مذهبی و معنوی داشتند. تصور اولیه ما این بود که این افراد با ایمان قویتری که دارند، از مسجد و هیئت نیرو میگیرند تا با شیطانِ تنبلی و ناامیدی مبارزه کنند و با پشتکار بیشتری درس بخوانند.
اما دیدیم که کاملاً برعکس است!
آنها از این فضاها نه برای «قدرت گرفتن»، بلکه برای «آرامش گرفتن پس از شکست» استفاده میکردند. وقتی در یادگیری شکست میخوردند یا تمرینها را انجام نمیدادند، به جای اینکه از عذاب وجدان به عنوان یک موتور محرک برای تلاش بیشتر استفاده کنند، به فضایی پناه میبردند که در آن به آرامش برسند و احساس گناهشان را فراموش کنند.
- استفاده درست از باورها: باورهای شما باید به شما نیرو بدهد تا جلوی سختیها بایستید.
- استفاده نادرست (تله): باورهای شما به ابزاری برای توجیه شکست و فرار از مسئولیتپذیری تبدیل میشود.
این آرامش، سمیترین نوع آرامش است. چون جلوی رشد شما را میگیرد و به شما اجازه میدهد با شکستهایتان راحت کنار بیایید.
تله دوم: سرگرمی لحظهای به جای تلاش عمیق
طیف دوم، افرادی بودند که خود را مدرن و بهروز میدانستند. دائماً در اینستاگرام و شبکههای اجتماعی فعال بودند. انتظار ما این بود که این افراد اهمیت تکنولوژی و دانش روز را بهتر درک کنند و با جدیت بیشتری مسیر را دنبال کنند.
اینجا هم اشتباه میکردیم.
این افراد پس از مواجهه با اولین سختی در یادگیری یک مفهوم پیچیده برنامهنویسی، به جای تلاش بیشتر، گوشی را برمیداشتند و خود را با یک کلیپ ۳۰ ثانیهای سرگرم میکردند. کلیپی که مثلاً یاد میدهد «چگونه کوفته تبریزی از وسط وا نرود».
مغز آنها به پاداشهای فوری و لذتهای لحظهای عادت کرده بود. یادگیری یک زبان برنامهنویسی در شش ماه، یک تلاش عمیق و طولانی است که پاداش آن در آینده مشخص میشود. اما دیدن یک کلیپ کوتاه و یاد گرفتن یک ترفند ساده، یک پاداش فوری به مغز میدهد. در نتیجه، مغز همیشه مسیر آسانتر را انتخاب میکند.
- مسیر موفقیت: نیازمند تلاش متمرکز، عمیق و صبوری برای رسیدن به نتیجه است.
- مسیر شکست (تله): فرار از سختی و پناه بردن به لذتهای کوچک و آنی که هیچ ارزش افزودهای برای آینده شما ندارند.
چگونه از یک «رهاکننده» به یک «گرگ» تبدیل شویم؟
«گرگ شدن» در این داستان به معنای بیرحم شدن نیست. به معنای محافظت بیرحمانه از اهداف و آیندهتان است. گرگ اجازه نمیدهد هیچ بهانهای به حریم اهدافش نزدیک شود. برای این تحول، سه گام اساسی وجود دارد:
۱. با درد شکست روبرو شوید
وقتی در مسیر رسیدن به هدفتان شکست میخورید، باید ناراحت شوید. باید عذاب وجدان بگیرید. این احساسات منفی، یک سیستم هشدار طبیعی هستند که به شما میگویند: «مسیر را اشتباه میروی، بیشتر تلاش کن!»
اگر به دنبال راهی برای خاموش کردن این هشدارها باشید (چه با آرامش کاذب معنوی و چه با سرگرمیهای لحظهای)، در واقع در حال از کار انداختن قطبنمای موفقیت خود هستید. درد را بپذیرید و از آن به عنوان سوخت برای حرکت دوباره استفاده کنید.
۲. ابزارهایتان را درست به کار بگیرید
- اگر فردی معنوی هستید: از ایمانتان برای افزایش اراده و پشتکار استفاده کنید، نه برای توجیه تنبلی. دعا کنید که خدا به شما قدرت تلاش بیشتر بدهد، نه اینکه شما را به خاطر تلاش نکردن ببخشد.
- اگر به تکنولوژی دسترسی دارید: از اینترنت پرسرعت و شبکههای اجتماعی برای یادگیری، شبکهسازی و رشد استفاده کنید، نه برای کشتن وقت و فرار از واقعیت. اینترنت میتواند پله ترقی شما باشد یا باتلاق نابودیتان. انتخاب با شماست.
۳. کارهای سخت را انتخاب کنید
دنیا آنقدر سخاوتمند نیست که موفقیتهای بزرگ را در بستهبندیهای شیک و آسان به شما هدیه دهد. هر کار ارزشمندی، سخت است. یادگیری یک مهارت جدید، ساختن یک کسبوکار، یا رسیدن به تناسب اندام، همگی نیازمند تلاش، نظم و عبور از مسیرهای دشوار هستند.
کارهای آسان و جذابی که همه به سمتشان هجوم میبرند، معمولاً نتایج بزرگی به همراه ندارند. آنها بازیهای بچهگانهای هستند که شما را از اهداف اصلیتان دور میکنند.
بهانهها را بسوزانید، نه آیندهتان را
رها کردن اهداف، یک انتخاب است. انتخابی که هر روز با آن روبرو میشویم. هر بار که بین انجام یک کار سخت و مفید با یک سرگرمی آسان و لحظهای، دومی را انتخاب میکنیم، در حال رأی دادن به شکست آینده خود هستیم.
امیدواریم این پادکست و این مقاله، تلنگری باشد برای بیدار شدن. دیگر فرقی نمیکند به چه چیزی پناه میبرید؛ بهانهها، در هر لباسی، فقط یک کار میکنند: شما را از جایی که باید باشید، دور نگه میدارند. وقت آن است که مسئولیت کامل اهدافتان را بر عهده بگیرید و مانند یک گرگ، از آنها محافظت کنید.
۱. چرا با وجود انگیزه اولیه، در میانه راه اهدافمان را رها میکنیم؟
دلیل اصلی این است که ما برای فرار از سختی و ناراحتی ناشی از تلاش، به «بهانههای آرامبخش» پناه میبریم. این بهانهها میتوانند سرگرمیهای لحظهای (مانند گشتن در شبکههای اجتماعی) یا توجیههای ذهنی (مانند آرامش کاذب) باشند که احساس گناه را از بین برده و ضرورت تلاش را کمرنگ میکنند.
۲. چگونه میتوانم اراده و پشتکار خود را برای دنبال کردن اهداف بلندمدت افزایش دهم؟
اولین قدم، پذیرش این واقعیت است که مسیر موفقیت سخت و همراه با ناراحتی است. به جای فرار از این حس، از آن به عنوان یک انگیزه برای تلاش بیشتر استفاده کنید. دوم، محیط خود را مدیریت کنید؛ ابزارهای حواسپرتی را حذف کرده و از منابعی مانند باورها یا تکنولوژی برای «قدرت گرفتن» و «یادگیری» استفاده کنید، نه برای «فرار».
۳. اولین قدم عملی برای جلوگیری از رها کردن هدف چیست؟
یک هدف بسیار کوچک و قابل دستیابی برای ۲۴ ساعت آینده تعریف کنید و خود را متعهد به انجام آن کنید. مثلاً «فقط ۲۰ دقیقه بدون حواسپرتی روی مهارتم کار میکنم». موفقیت در این گام کوچک، عضله اراده شما را تقویت کرده و به شما ثابت میکند که توانایی پایبندی به تصمیماتتان را دارید. این روند را هر روز تکرار کنید.
در حال بارگذاری دیدگاهها...